۱۳

۱)بالاخره بعد از چند هفته چهارشنبه رفتم مدرسه که کاش نمی رفتم

۲)خیلی سختم بود برم و کلی فکرای عجیب اومده بود تو ذهنم مثلا کاش در خونه  قفل شده بود و کلید نداشتم!کاش تو اتوبان ....رانش زمین بشه راه بسته بشه.کاش..... بقیشو بگم میگید چه روح خبیثی دارم!

۳)دیرتررفتم و برای دیر رسیدن  تمام تلاشم را کردم.مثلا رفتن با اتوبوس به جای تاکسی

۴)صندلی جلوی BRT را خیلی دوست دارم و وقتی اونجا نشستم سرحال تر شدم

۵)اول رفتم اداره تا غیبت دو هفته قبل را توضیح بدم ولی خانمی که مسئول این کار بود خودش غائب بود!

۶)از صبح تخیلات بافتم که کاش من جای اون خانم مسئول غیبتا بودم ...

۷)4شنبه ها دو زنگ اول بیکارم وباید برم بشینم تو دفتر درو دیوار نگاه کنم و از این کار بدم میاد

۸)رفتم تو حیاط مدرسه رو نیمکت کنار بوته انجیر نشستم تا یک مطلب طولانی بنویسم , همون موقع بچه های سوم ریاضی اومدن تو حیاط  پیشم و منم دیگه ننوشتم!

۹) ناظم و مدیر مدرسه همش با خنده  دارند ما را اذیت می کنند واز ما سو استفاده می کنند و دیگه این کارشون حوصله منو سر برده   

۱۰)دیروزکاری کردم که مطمئنم هفته دیگه تو مدرسه دعوا می شه

۱۱)راستی این همه اختراع الکی می شه ولی یکی تخته پاک کن اتوماتیک نساخته!فکر کنم کار خودمه

۱۲)تا ساعت 5 عصر کلاس داشتم

۱۳)بازم حوصله سرویس را نداشتم.خودم با تاکسی برگشتم

۱۴)وقتی دستشویی داری نمیدونی ماشین تندتر بره و زودتر برسی خونه بهتره یا تو ترافیک بمونه و حرکت نکنه تا اوضاعت بدتر نشه

۱۵)سیب خوردن تو تاکسی خنده داره؟چقدردیروز دلم می خواست سیبی که تو کیفم بود  را بخورم ولی گفتم شاید آقای با شخصیتی که کنارم نشسته دلش بخواد

۱۶)به علت محرم شدن تاکسیا رفتند رو کانال رادیو پیام ودیروز دیگه داشتم دیوانه می شدم ازشنیدن اون همه آهنگای ....ولی صدای سهیل نفیسی خیلی حالمو خوب کرد.

می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب.........

 

نظرات 14 + ارسال نظر
دلژین پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:55 ق.ظ http://drdeljeen.com

من عاشق این تاکسیایی هستم که آهنگای خوب میذارن ...توجه کردی بعضیاشون چه selection عالی از آهنگا دارن

راست میگی البته مهتاب را رادیو گذاشته بود

احسان پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:07 ق.ظ http://only4dl.mihanblog.com/

تاکسی که اهنگ نمیزاره منصوره جون! اون ماشین های شخصی هستن که اهنگ میزارن! تاکسی طبق قوانین سازمان تاکسی رانی حق گذاشتن اهنگ نداره و در صورت گذاشتن اهنگ مسافرین اون تاکسی میتونن با برداشتن شماره ی اون تاکسی و ارسال اون به سازمان تاکسی رانی از اون راننده به جرم گذاشتن اهنگ در وسیله ی نقلیه ی عمومی شکایت کنن!

ولی گفتم شاید آقای با شخصیتی که کنارم نشسته دلش بخواد

اقای باشخصیت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ جدی میگی؟ مطمئنی خودتی منصوره؟

کی گفته؟میزارن همشون
بله خودم هستم با اجازه شما!!!!!!!!

مریم گلی پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:36 ق.ظ http://marmarnaz.blogfa.com

گزینه ی ۱۰ محشر بود
گزینه ی ۱۴ خم که واویلا راسته ی کار خودمه.

هفته دیگه قراره بازرس بیاد مدرسه و یا من یا مدیر
خوبه درکم کردی

حسام پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:43 ق.ظ http://www.notefalse.blogfa.com

شما هم داستانی داره واسه خودتا.../
ولی سهیل نفیسی رو هستم شدید/
راستی نوشتم رفیق

داستانهای ما...
دستها می سایم
تا دری بگشایم

احسان پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:38 ق.ظ http://only4dl.mihanblog.com/

میزارن همشون .........

مطمئنی همشون میزارن؟

خیلیاشون می زارند.البته چند باری هم دیدم اجازه می گیرند

عارفه پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ب.ظ http://arefe.persianblog.ir

ما هم هروقت میریم آموزش دانشگاه ,مسئول دامپزشکی مرخصی تشریف بردن!
فکر کنم از اونجاییکه سیستم, بازدهیش خیلی بالا هست اینجوری سر کار میرن که کمی تعدیل بشه!!!!!!!!
راستی میتونم لینکتون کنم؟!

خب چرا ما قاطی این تعدیل نباشیم؟!!
خوشحال میشم برای تبادل لینک

عارفه پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:13 ب.ظ http://arefe.persianblog.ir

لینک شدید!

شما نیز

آیلار پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:37 ب.ظ http://www.aylar123.blogfa.com

که اینطور! آنچه بر منصوره گذشت!
فک کن من تو موقعیت فجیع تری از شماره 14 بودمو خودم رانندگی میکردم!!

اوه اوه خود رانندگی برای من.....

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:54 ب.ظ

امروز خوب بود

برخلاف دیروز

دیشب جریاناتی داشتیم ادامه پستم

یکی از همسایه های ساختمون بغلی که ماشینش شبیه

ماست اومد و طناب رو برید و اون همسایه هم فکر کرد

کار ما بوده البته بعدش خودش شرمنده شد



امروز هم سر لج اون یکی دیگه اومده جای ماشین

همین آقا موتور گذاشته

شیر تو شیری شده

پس حالا حالا ها ادامه داره ماجرا
کمک خواستی خبر کن

حمید پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:59 ب.ظ http://www.jarrah.tk

خوب به اون آقای با شخصیت هم سیب تعارف میکردین

اصولا سیب به کسی تعارف نمیکنم چون خیلی دوست دارم

دون ژوان جمعه 19 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:11 ب.ظ http://www.don-juan.blogsky.com

یه جوری نوشته بودی که آدم خوشش میومد. آدم ها! من که نه. عالی بود. دلم بران سوخت. صمیمانه و کودکانه بود.

نکنه مورچه شدی؟کجاش دلتو سوزوند؟!

نئو شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:39 ب.ظ http://cruel-life.blogsky.com/

واو......اون تیکه تخته پاک کن عالی بود.....راستی من اصلا دوست ندارم معلم شم....ولی از تلاش معلم ها واسه درس و کلا دیدن فازشون لذت میبرم.....کلاس درس.....اینکه هر روز باید بیان اینکه بعد از عمری بازم باید برن مدرسه......
سیبه حیف شدا....

آره دیگه ما هر سال تو همون کلاس درجا میزنیم دیگه!چه کنیم
سیبه بعد پیاده شدن خورده شد

زهرا چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:01 ق.ظ http://zahraesmaeili.blogfa.com

سلام
چه جالب که یه معلم دیگه هم مثل من دوست نداره بره سر کلاس
البته من اگه خدا بخواد شاید بتونم تا چند وقت دیگه این عذاب بزرگ رو از خودم دور کنم

سلام
باز نشسته؟

جودی آبوت دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:04 ب.ظ http://sudi-s.blogsky.com

وای! تو معلم مدرسه ای ؟!

آره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد