۲۶

آخرین کلاسم دراین ترم , بعد از ظهر پنج شنبه تشکیل شد  که برای بچه ها کلاس فوق برنامه گذاشته بودم.خودم هیچ علاقه ای ندارم که عصرها هم بچه ها را در مدرسه نگه دارم ولی بعضی وقتا لازمه.خالی بودن مدرسه خیلی دلگیره ولی پنج شنبه چون هیچ کدوم از معاونین مدرسه نمونده بودند و بچه زنگ تفریح کاملا آزاد بودند تا تونستند شیطونی کردند و خندیدند.

منم فقط نگاشون کردم و خندیدم و البته اینکه یکی از بچه ها سعی می کرد مثل مدیر با لنگر راه بره یا یکی دیگه سعی می کرد تو دفتر دبیران مثل دبیر شیمی بشینه وسیب بخوره  یا اون یکی به دبیر پرورشی مدرسه می گفت خورزوخان را به حساب بی ادبی بچه ها یا تربیت بد خانوادگی نگذاشتم و می دونم همه این شیطنتها به خاطر سنشان هست .می دونم اگه اسم شلوار کردی سرایدار مدرسه را شلوار خانواده گذاشتند فقط برای خنده بوده نه توهین و می دونم خیلی از بچه ها عادت دارند جلوی همکلاسیهاشون کارهای با مزه بکنند یا حرفهای بامزه بزنند وبخندند و همه اینا براشون خاطره می شه.زیاد دیدم شاگردهای  شیطون یا حتی بی ادبی که بعد از پایان دوران دبیرستان و ورود به دانشگاه یا ازدواج به طور کل تغییر کردند و زیاد پیش اومده که شاگردهای قدیمی ام را دیدم و برام سخت بوده باور اینکه این دخترخانم  موقر وبا شخصیت که به من می گه دانشجو شده و داره مهندس می شه یا پرستار یا می گه ازدواج کرده و ماه دیگه عروسیشه و  ... همون شاگرد شیطون من بوده و این همه تغییر کرده.

قبول کنیم که ما هم نوجوان بودیم و یقینا همه کارهامون طبق معیارهایی که بزرگترها برای خودشان مشخص کردند نبوده ولی به مرور زمان یاد گرفتیم که سادگی و صمیمیت دوران نوجوانی را فراموش کنیم و مثل بزرگترا رفتار کنیم .پس سعی کنیم نوجوانها را بیشتر درک کنیم

نظرات 7 + ارسال نظر
هیس یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:26 ب.ظ http://l-liss.blogsky.com

من خیلی خیلی شیطون بودم تو راهنمایی
اما خب چون شاگرد اول بودم خیلی بم سخت نمگرفتن
یه پست تو وبلاگم هست دربارش
سلام

بچه های شیطون درس خون را خیلی دوست دارم.فکر کنم خوندمش
سلام

عارفه یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 06:56 ب.ظ http://arefe.persianblog.ir

درکشون میکنیم. بعدها حسابی باید فکر و خیال داشته باشن پس بگذار الان خوش و بی فکر باشن

درسته

حسام یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:13 ب.ظ

بله اینجوریاست.../

بله

تو یکشنبه 5 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:39 ب.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

اگه من رو هم تو دوره دبیرستان درک میکردند همش انضباط 10 و 11 بهم نمیدادن...

تلاش زیادی لازم بوده برای درک کردنت

[ بدون نام ] دوشنبه 6 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:34 ب.ظ

ما تو مدرسه مون هر کی دوست پسر نداشت

بی کلاس حساب می شد و از این لحاظ من و هما و

پریسا جز بی کلاس ها بودیم

ولی حالا خیلی از اونهایی که شر بودن و چند تا چند تا

هم دوست پسر داشتن از لحاظ علمی و کاری خیلی

بالاتر از ما هستن

ای بی کلاس
خب اونا روحیه می گرفتند دیگه

مریم گلی سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:15 ب.ظ http://marmarnaz.blogfa.com

سادگی و صمیمیت رو نمیدونم ولی سعی کردم زیاد از دوران جوانی تغییر نکنم .

می دونم.دوست خودمی

مریم پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:41 ب.ظ http://barahoot.blogsky.com/

سلام

ما تو دوران ابتدایی یه دبیر آقایی داشتیم که خیلی بچه ها را اذیت میکرد و هر وقت درس نمیخوندیم خودکار میذاشت لای انگشتامون و فشار میداد حالا بعد از گذشت سالها چند وقت پیش اونو دیدم که پیر شده بود و راننده تاکسی وقتی خواستم پیاده بشم و کرایمو حساب کنم بهش گفتم شما آقای فلانی هستید گفت آره گفتم یادتونه اون موقع چه بلاهایی سرمون میووردید شرمنده شد و سرشو انداخت پایین و چیزی نگفت .

واقعا چقدر خوبه که یه معلم همیشه دلسوز دانش اموزاش باشه نه مثل اون معلم ما که الان فقط یه خاطره ی بد برای ما و شرمندگیش برای خود اون بمونه

موفق باشید

اونم حتما درگیر مشکلات زندگیش بوده که همیشه معلمهای مرد دارند
کاش به روش نمی آووردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد