126

دری باز شده و ممکنه بتونم پله های ترقی را چهار تا یکی کنم برم بالا

محل ونوع و ساعت کار و حتی پوششم باید عوض بشه.ممکنه خودم هم مجبور شم عوض بشم یا شایدم عوضی.

به خاطر بعضی مسائل و مقدار زیادی هم رودربایستی و نداشتن عذر  بهانه بدرد بخور و البته درصد کمی هم شک و طمع که حیفه این موقعیت را از دست بدم,لال شدم و نمی تونم نه بگم و برای همین به شدت و به شدت از دست خودم عصبانی هستم 

خودم مقصرم از بس که به خاطر دوری محل کارم غر زدم و این شد که یکی از نزدیکانم پیگیر کارم شد و من اصلا فکر نمی کردم کار به اینجاها بکشه.

می دونم کلی درگیر می شم و خیلی چیزا تغییر می کنه و من آدم این کار نیستم و می ترسم پام به یکی از پله ها گیر کنه و با سر بیام پایین


8 شهریور:همچنان بلاتکلیفم و دیگه تحملم تموم شده و به شدت مستعد دعوا با یکی هستم.خدا به همسر محترم رحم کنه

12 شهریور:هنوز...

نظرات 17 + ارسال نظر
آیلار شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:51 ب.ظ http://.aylar123.blogfa.com

تو چه شرایط سختی قرار گرفتین!
نمیدونم چی بگم! امیدوارم هرچه سریعتر ازین بلاتکلیفی و سردرگمی نجات پیدا کنین

مرسی آیلار جان .آره بلاتکلیفی دیوونم می کنه

نیکو شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:14 ب.ظ http://boyekhobegandom79.blogsky.com

هوراااااااااااااااااااااا خره خوبه دیگه

این اصطلاح خره را من فقط برای اونایی که خیلی دوستشون دارم استفاده می کنمبرا همین بهم مزه داد
در ضمن من خیلی خر تر از این حرفام

تو شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:41 ب.ظ http://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com/

به نظرم آدم یه جایی دیگه باید آروم بشینه و زندگیشو کنه...

دقیقا به همین دلیل ناراحتم.چون آروم گرفتم و نمی خوام دوباره همه چی بهم بریزه

پانته آ شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:57 ب.ظ http://yehamsardaram.blogsky.com

شرایط زندگی کلا آدما رو تغییر میده ...
مهم اینه که تغییر به شخصیت آدم لطمه نزنه ...
نباید کار به جایی برسه که بعد از چند سال بگی من اینقدر بد نبودم، محیط بدم کرد !!!!
راستش این شرایط برام پیش نیومده ...
امیدوارم اگرم انتخابش کردی، لااقل برای خانواده همون آقای همسر مهربون و آقای پدر قهرمان بمونی

دوست من نمی دونم چی باعث شده فکر کنید من آقا هستم ولی عزیزم من خانم هستم و مطمئن نیستم که مهربون و قهرمان باشم ولی سعیم رو می کنم.اگه از هیچ کجا معلوم نبود از پست قبلی که معلوم بود که یه خانم هستم نه؟!پیاز داغ,مهمونی,چی بپوشم,...

مریم گلی یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:53 ق.ظ

از کامنت پانته آ حالشو بردم ! بعدشم آدم که بخواد عوض شه خیلی راحت عوض میشه نخواد هم نمیشه کاری به محیط کار و اینا هم نداره فقط مواظب باش ساعت کاریت طوری نباشه که به نگار صدمه بزنه... ( از توصیه های یک مادر بزرگ! )

اگه از روز اول خدا هم مثل پانته آ تشخیص داده بود الان نصف مشکلات من و همسر محترم حل بود.باور کن اشتباه شده
شاید عوض نشم ولی مطمئنم تحمل اون محیط برام سخته.اگه بشه که ساعت کاریم دردسر می شه و به نگار که نه به مادربزرگش صدمه می زنه

آرمین آران یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:00 ق.ظ http://aranlar.blogsky.com

بالاخره عادت میکنی و شاید هم مزایای محل جدید به وجدانت چربید

نمی گم نه چون انسانم و غیر قابل پیش بینی ولی امیدوارم پیش بینی شما درست نباشه

مهدی یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:19 ب.ظ http://tasdid.mihanblog.com

سلام
زاهدى پرسیداز فرزندخویش
هیچ میدانى مسلمانى به چیست؟
صدق و بى آزارى وخدمت به خلق
وعبادت هم کلیدزندگیست
گفت زین معیار اندر شهرما
یک مسلمان هست آنهم ارمنیست
[گل][گل][گل]

گل از همه رنگ!

عارفه یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:31 ب.ظ http://arefe·persianblog.ir

آرامشت از همه ی این پیشرفتها مهمتره منصوره جان
آرامشت رو حفظ کن

درست می گی عارفه جان ولی راستش فکر می کنم شاید آرامش این کار از کلاس رفتن بیشتر باشه.نمی دونم

مجتبی دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:00 ب.ظ http://motavald-mehr.blogsky.com

اشاله هر چی خیره پیش بیاد

ممنونم
فعلا که هنوز بی خبر و بلاتکلیفم

پیامستان دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:46 ب.ظ http://payamestan.com/

به هر دری می زنم هدف وسیله رو توجیه می کنه ...
من دیگه اون آدم قبلی نیستم . من دیگه اون آدم قبلی نیستم .
حالا عرض می کنم چرا
_____________________
چکیده ای از یکی از ترانه های گروه کیوسک .
پیشنهاد می کنم تا دیر نشده بشنوید

دیر؟!این آهنگو خیلی دوست دارم
ولی امیدوارم در هر شرایطی همون آدم قبلی که خیلی تحفه ای هم نیست بمونم

حسین رها چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:35 ق.ظ http://www.sabz-raha1.blogsky.com

خالی کن خودت و منصوره خانم؛

دی:

هه
چشم

قراضه ترین عاشق چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:28 ق.ظ http://panjeretanha.persianblog.ir/

سلام و عرض ادب سر کار خانم .

عیدتون مبارک . . .

امیدوارم این راه پیشرفتتون پله برقی باشه که اصلا نه خسته بشسد و نه پاتون گیر کنه و نه پرتون به پر همسر محترم گیر کنه . . .

شاد و سربلند باشید .

اگه شانسه من که برق پله برقی میره
پرمون گیر کرد ولی زود آزاد شد!

مریم پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ق.ظ http://barahoot.blogsky.com/

سلام

عیدتون مبارک و طاعاتتون مقبول حق ایشاالله

سلام
ممنونم

قطره جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:36 ب.ظ http://www.adrop.blogfa.com

قوانین همیشه استثنا دارن.
یادت باشه که دیر نه گفتن همون هرگز نه گفتنه.
امیدوارم از اون آدمایی نباشی که از نصیحت شنیدن متنفرن.

دقیقا از همون آدما هستم
کم کم به این نتیجه رسیدم که این دفعه نه گفتن به نفعم نیست

آیلار شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:05 ب.ظ http://.aylar123.blogfa.com

چی شد منصوره جان؟ بالاخره تصمیم گرفتی؟

من دیگه تسلیم شدم ولی هنوز تکلیفم معلوم نیست و اداره محل کارم هنوز موافقت نکرده

مامان پرهام شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:40 ب.ظ

منهم تو موقعیت مشابهی قرار گرفته بودم. بعد فکر کردم، و به این نتیجه رسیدم.
1-ما (اکثر خانمها) میخواهیم یه کاری رو به نحو احسن انجام بدیم، نمیخواهیم جایی لنگ بزند، میترسیم متهم شویم که بخاطر اینکه فکر و ذکرمان پیش بچه و خانه است، نمیتونیم. ولی دور و برتو نگاه کن، خیلی از اونها که از ما ضعیف تر عمل میکنن، با اعتماد به نفس کامل هم یه جوری برخورد میکنن که انگار اونی که اشتباه کرده، حتما" ما بودیم دیگه ....
2- میترسیم تو خونه کم بیاریم، مسئولیت بیشتر کاری، ممکنه با مسئولیتهای خونه مون تداخل پیدا کنه، اضافه کاری و ...
ولی بدون که راحت میتونی از پس همشون بر بیای و البته لازم نیست همه چیز به همین شکل انجام بشه، راههای بهتری پیدا خواهی کرد.
من توصیه میکنم با قدرت جلو بری، منهم همینکارو کردم.
البته شرایط خاص هر کس متفاوته و خودت باید بهترین تصمیم رو بگیری. موفق باشی

ممنونم دوست عزیز بابت راهنمایی و دلداریت
راستش من تمام این مسائل که گفتی و سختی های کار و بچه و خانه داری و غر غر همسر محترم و سه شیفت کار کردن و ...را پشت سر گذاشتم و تا حدی از پس همه مشکلات بر اومدم ولی به قیمت داغون کردن روح و اعصابم و دیگه به اون مرحله رسیده بودم که مثل بقیه کار کنم! و مثلا به خیال خودم دیگه آروم گرفته بودم اگه گذاشتند

یک ماما با چکمه های سفید یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:21 ق.ظ http://newmidwife.blogsky.com/


استخاره گرفتن چطوره؟!

تا حالا استخاره یکی دوبار کار دستم داده برای همین دیگه نمی خوام طرف این کارا برم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد