بد شانسی

امروز برای انجام چند کار مختلف باید می رفتم بیرون .اصولا سعی می کنم کارها جمع بشه و یهو برم و تند تند همه را انجام بدم.خیلی بی میل و به سختی حاضر شدم و رفتم.

با مدیر کلاس دخترم کاری اداری داشتم,عابر بانک باید پول می گرفتم تا قسطی که 3 ماه عقب افتاده را بدم,باید می رفتم خونه دوستم و امانتی که دستش دارم را بگیرم و خریدی هم داشتم و تقریبا هیچ کدوم از این کارها انجام نشد.

مدیر کلاس دخترم نبود و هیچ کس هم نمی دونست کِی ممکنه بیاد,عابر بانک ها شلوغ بود و یکی که خلوت تر بود تا نوبت من رسید خراب شد,یک ساعت تو بانک نشستم تا همون مقدار پولی که دارم را پرداخت کنم ولی نوبت نفر قبلی من که رسید برق رفت .

آخرین نمونه از جنسی هم که می خواستم بگیرم چند دقیقه قبل از رسیدنم فروخته شده بود.

نیم ساعت منتظر تاکسی موندم برای مسیری که همیشه دو دقیقه ای تاکسی سر می رسید.

تو ایستگاه بی آر تی سه تا اتوبوس بود و تا من رسیدم هر سه رفتند و تا کلی وقت اتوبوسی نیومد و خلاصه اینقدر دیر شد که ساعت رفتن دوستم به باشگاه شد و کسی هم خونشون نبود که امانتی من را بهش بسپره.

به اضافه اینکه بند کیفم هم کنده شد!

دست آخر به این نتیجه رسیدم که تا یک بلای آسمانی نازل نشده برگردم خونه و امروز دیگه پامو بیرون نزارم


نظرات 8 + ارسال نظر
مجتبی شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:30 ب.ظ http://motavald-mehr.blogsky.com

ای بابا. چه بده اینطوری واقعن

بدتر از اینم داشتم

تو شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:59 ب.ظ http://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com/

همینه که من میگم آدم همیشه باید خونه نشین باشه...

به این حرفت ایمان دارم ولی یه وقتایی هیچ جوری نمی شه و باید رفت

یک ماما با چکمه های سفید یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:18 ق.ظ http://newmidwife.blogsky.com/

وای...این از اون روزهای بود که اصلا بروفق نبوددرست زمانی که حوصله نداری زمین و زمان به دست هم میدن تا بی حوصلگیت بیشتر بشه و حال گیری کنن!
یادمه یه روز بیدار شدم و گفتم اوه خدای من امروز روز شانس منه و همه چیز خوب پیش میره...بعدش از صبح که رفتم دنبال کارو زندگی تا آخرشب هیچی جز بد بیاری ندیدم اینم از روزی بود که میخواستم ادای موج مثبتهارو دربیارم ضایع شدم

خیالم راحت شد.چون فکر کردم تقصیر خودم بوده که بی حوصله رفتم بیرون و به قول مامانم بد اقر شدم!

مریم گلی یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:12 ق.ظ

ها ها ها !
جز خنده اون هم از نوع ریسه رفتن دلداری دیگه ای نمیتونم تقدیمت کنم عزیزم.

هر چه از دوست رسد نیکوست
مریم دیشب خوابتو دیدم

نیکو یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:25 ب.ظ http://boyekhobegandom79.blogsky.com

ای بابا غم آید زن زاید و ......... اصلا وقتی بیمیل بودی نباید میرفتی وای که چقدر بدم میاد از خون برم بیرون

خب من همیشه بی میلم

مریم گلی دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:26 ق.ظ

ایشالا خیره.

یادم نیست چی بود.ولی می دونم که تو خوابگاه بودیم

آیلار دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:36 ب.ظ http://.aylar123.blogfa.com

بدشانسی وقتی میاد با قطار میاد!

قطار ما که همیشه دودکشان داره میره

پیامستان شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:07 ب.ظ http://payamestan.com/

برخی روزها من هم کور کور میارم اون هم از یه مدل

ما که همه مدلی را امتحان کردیم و ترس این هست که یه روز همرو از دست بدیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد