142

فیزیک مکانیک را بچه ها خیلی سخت یاد می گیرند و برای یاد دادن این مبحث همه جور ترفندی باید بزنیم.شکل,آزمایش,سی دی آموزشی ,... آخرشم یاد نمی گیرند

دیروز می خواستم حرکت روی خط راست در زمانهای مختلف را توضیح بدم و برای اینکه بهتر بفهمند  چند تا از بچه ها را چند جای کلاس گذاشتم و یکی باید می شد متحرک و از این نقاط می گذشت و البته بهتر بود این متحرک حرکت آهسته داشته باشه تا هم من بتونم توضیحم را بدم و هم زمان را اندازه گیری کنم  و کی مناسب این کار بود؟خب معلومه خانم روانشاد !!

معلمی که من باشم , شاگردی که اون باشه دیگه تکلیف کلاس معلومه

تا گفتم کی میاد؟فوری دستش رفت بالا وداد زد من,  و وقتی بهش گفتم باید حرکت آهسته کنی خوشحال تر شد و انصافا کارش را خوب انجام داد.البته اولش همه می خندیدند ولی بعد عادی شد و فقط به آزمایش و حرفای من توجه می کردند و متحرک ما هم خیلی جدی کارش را انجام می داد.

دارم برای درسهای بعدی هم سناریو آماده می کنم که با همین روش یادشون بدم و البته از هنر نمایش این شاگرد ویژه هم استفاده کنم و اینجوری هم این دختر که کم کم داره ازش خوشم میاد  انرژیش تخلیه می شه و هم امیدی هست که بچه ها درس رو یاد بگیرند


نظرات 6 + ارسال نظر
احسان یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:52 ب.ظ http://ehsanhp.blogsky.com/

منصوره کلا" دخترا خنگن یا شاگردای تو انقدر خنگن؟ من که استاد فیزیکم!

استاد می بینم که بزرگ شدی.خودتو معرفی می کنی

یاسر یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:10 ب.ظ http://abranjak-wp.blogsky.com

ما که اندر پیچ و خم کوچه های مکانیک جامدات مانده ایم همین ترم اول!

می خوای من با گروه نمایشم بیایم کمک!

مریم گلی یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:38 ب.ظ http://marmarnaz.blogfa.com

بهت واقعا تبریک میگم دارم ازت الهام میگیرم واسه درس دادن به اراد و بردیا. ممنون.

امیدوارم اثر داشته باشه.البته برای نگار که نمی تونم از این کارا بکنم چون یا بلده یا بلد نیست و حوصله نداره یاد بگیره
البته بچه که بود با عروسکاش یه نمایش براش اجرا می کردم که خیلی دوست داشت و کارم در اومده بود و هفته ای چند بار اجرا داشتیم!

احسان یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:39 ب.ظ http://ehsanhp.blogsky.com/

بس که خالمو دوست دارم! امروز افتاب از یه ور دیگه دراومده منصوره!

الان من چی باید بگم؟!

قطره یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:25 ب.ظ http://www.adrop.blogfa.com

بله... یه تیر و n نشون...

هر چند که نشونه گیریم خوب نیست

ناهید کوچولووو یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:53 ب.ظ

من همیشه ابتدایی نمیتونستم ، یکجا بشینم ، خسته میشدم و معلم منو میفرستاد یه چرخی بیرون بزنم .
کل دوران راهنمایی هم مثل ابتدایی ، هیچ وقت روی صندلی نمی نشستم ، فقط هروقت دبیر آقا داشتیم میتونستید منو روی صندلی ببینید .
کلا ، واسه ماجیک آوردن ، یا پروژکتور یا تخته پاکن یا یاد دادن به بچه ها یا این که تمرین هاشون رو نگاه کنم یا ... روی صندلی نبودم ، آلرژی داشتم با صندلی
واسه کنفرانس ، اولین نفر بودم ، واسه تمرین حل کردن نگفته به دبیر میگفتم ، من میام تمرین حل کنم ، همش این که از یک جا نشستن خسته میشدم .
تکه کلامم توی دوران راهنمایی وقتی روی صندلی نشسته بودم ، این بود : خانوم درس تموم نشد ؟ خسته شدیم
دبیرستان خیلی بهتر شدم ، البته رفتار زننده ، هیچ وقت نداشتم ، اما واسه هر کاری داوطلب بودم وآچار فرانسه ی دبیرها .

پس از اون بچه شیطونا بودی
اتفاقا اکثر معلمها از بچه های شیطون درس خون خیلی بیشتر خوششون میاد تا بچه هایی که مثل مجسمه نشستند
پارسال یکی بود که همیشه برای حل مسئله داوطلب بود و منو کلافه کرده بود و اول زنگ بهش می گفتم بیا برو پای تخته تا هم خیال خودت راحت بشه هم بزاری من کارمو بکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد