بادمجان بم

دیروز از صبح دست چپم درد می کرد و این درد تو خانواده ما یعنی سکته

پدر بزرگم هر بار دستش درد می گرفت سکته می کرد و این موضوع سه یا چهار بار تکرار شد و البته با سکته قلبی نمرد و در سن نود و چند سالگی به علت بیماری دیگه ای فوت کرد  ولی پدرم در سن پنجاه و نه سالگی و چهار ماه بعد از فوت پدرش با سکته قلبی مرد و چند ساعت قبل از فوتش دستش درد گرفته بود 

مامانم هم با این درد کارش به ccu رسید و شکر خدا بخیر گذشت 


درد را تحمل کردم و دکتر نرفتم,سکته هم نکردم 

نظرات 10 + ارسال نظر
تو دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 ق.ظ http://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com/

سکته هم نمیکنی نترس...

نه دیگه ترسم ریخت

ناهید کوچولووو دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:48 ب.ظ

هر دردی منشا اون سکته ی قلبی نیست .
مواظب خودت باش ، ما یه منصوره بیشتر نداریم

ناهید جون مرسی برای محبتت
مواظب که نیستم ولی بادمجون بم هستم

م.کوچک دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:39 ب.ظ http://mkouchak.blogfa.com

بیماری من چون سبب پرسش او شد/
می میرم از این غم، که چرا بهترم امروز...

آخی بازم یه شعر خوشگل
ولی به کسی نگفتم تا همرو سوپرایز کنم که نشد!

نیکو دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:46 ب.ظ http://boyekhobegandom79.blogsky.com

پس لال شو انتر

اوووه !الان یعنی خیلی دوسم داری؟!

نیکو دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:47 ب.ظ http://boyekhobegandom79.blogsky.com

هر گی دلش درد میگیره میخواد بزاد ؟

کوتاه بیا نیکو

تاراس سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ق.ظ

چیزی نیس بانو.... نگران نباش... بسی خنده شد با این کامنت نیکو بانو!!
شاد باشی...

مرسی خانم دکتر
از دست این نیکو که اینقدر با حاله

مریم گلی سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:27 ق.ظ http://marmarnaz.blogfa.com

اگه به اینا باشه که من تا الان باید هفت تا کفن پوسونده باشم چون هر روز ازخواب که پا میشم یه جام درد میکنه اونم به شدت و حدت!!!
ولی ما که خوابگاه شهدا رو تحمل کردیم دیگه بیدی نیستیم که به این بادا بلرزیم . مگه نه آبجی؟

دور از جون مریم جون
آره جیگر
اون موقع وقتی اون ساک سنگین رو 5 طبقه می کشیدم بالا همش فکر می کردم این کارا بعدا کجا سر باز می کنه و حالا باز کرده

آیلار سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:21 ب.ظ http://.aylar123.blogfa.com

خدا رو شکر که سالمی!

مرسی آیلار جون

فرخ پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:18 ب.ظ http://chakhan-2.blogsky.com

در جایی خوانده بودم که هر گاه خداوند بداند انسانی در این دنیا کار خاصی ندارد ، او را می برد .
به گمانم شما حالاحالاها کار داری عزیزم . مرگ ادابی دارد و هر دردی علامت مردن نیست .

ولی من فکر می کنم وقتی خود انسان به این نتیجه برسه و به معنای واقعی دست از زندگی بکشه روز آخر می رسه
که مطمئنا من حالا حالا ها نمی تونم به اون روز برسم

حسین رها جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 ق.ظ http://www.sabz-raha1.blogsky.com

خُب ما رو سکته دادی با این درد ِ دستت!

نه دیگه جمع به این نتیجه رسیدند که سکته کردن به همین راحتی نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد