مغزم درد می کنه

 سر کوچه مردی  تو سطل زباله دنبال چیزی می گشت .

سر خیابان صندوق عقب و باربند تاکسی سمندی پر از گونی بود و چند تا از اون گونی ها که ظاهرا سبزی پاک کرده بود را گذاشت کنار چرخ دستی مرد سبزی فروش.

دور میدان یک ماشین ون ترمز کرد و یک خانوم چادری ویک آقا با چشمای پف کرده و خواب آلو پیاده شدند و با عجله  پلاکارد و چتر آفتابی بزرگی را از داخل ون کشیدند بیرون.برای جشن نیکوکاری آماده می شدند.

اون طرف میدان و یکی از مقرهای اصلی جشن نیکوکاری ماشین های واحد سیار tv پارک کرده بودند و دکورشان هم آماده بود.فکر کنم از دیشب آماده شده بودند.

پیاده رو پر بود از جعبه ها و پاکت های خالی و یا ظرف های ذرت و آش که جنون خرید این روزا را یادم مینداخت  و مامور شهرداری مشغول جمع کردن اونا بود.نمی دونم برای این کار اضافه کاری هم می گیره؟

تو سرویس یکی از همکارام کنارم نشست و تا تونستیم غیبت شوهرامونو کردیم

تو مدرسه مدیر گفت برای بچه های بی بضاعت پول جمع می کنه تا برنج و روغن براشون بخره و تعداد این بچه ها که به نان شب محتاجند تو مدرسه ما کم نیست

زنگ اول سوم ریاضی بودم .به بچه ها میگم چرا حواستون به درس نیست یکیشون می گه خانم بوی بهار میاد!گفتم من که هنوز بویی حس نکردم . اونم گفت ولی خانم ما حس کردیم.

تو کلاس دوم تجربی دانش آموزی دارم که افغانیه و لازمه که بگم که تا الان چندین دانش آموز افغانی داشتم و بر خلاف تصور ما دخترای افغانی خیلی مرتب و درس خون هستند و این دانش آموز امسالم از هر نظر یکی از بهترین هاست و حتی خیلی خوشگل تر از بچه های افغانیه جوری که من اولش فکر کردم تاجیک باشه و امروز اینقدر از حل کردن مساله اش خوشم اومد که بهش گفتم خانم دکتر آینده که دیدم چشماش پر اشک شد و من با تعجب پرسیدم چی شد که یکی از بچه ها گفت خانم افغانی ها نمی تونند دانشگاه دولتی درس بخونند چون اقامت ایران را ندارند!و من بعد از عید تمام سعیم را می کنم شاید بتونم برای این اقامت این بچه کاری بکنم چون خانواده اش توانایی هزینه دانشگاه آزاد را هم ندارند وواقعا حیفه که ادامه تحصیل نده.

یکی از بچه های بسیجی می گه خانم اغتشاش گرا می خوان دوباره سه شنبه اغتشاش کنند  و مسجد آماده باشه . فقط سکوت کردم

زنگ تفریح هر کدوم از معلمها مقنعه ها را در می آوردند و ما باید از موهای رنگ کردشون تعریف می کردیم .

مستخدم مدرسه که وضع مالی خوبی نداره عید بدون بچه هاش میره کربلا .هیچ وقت معنای این زیارت های پر هزینه که فقط جیب عربها را پر می کنه را نفهمیدم

زنگ سوم, سوم تجربی بودم یکی از بچه ها گفت مادرش قرار بوده برای بچه ها آش بپزه و زنگ تفریح بیاره ولی هنوز نیومده و ممکنه سر کلاس من آش برسه و من اجازه میدم آش بخورند؟! منم گفتم آره و ساعت 11:30 آش رسید و مجبور شدم درسو تعطیل کنم و ملاقه بگیرم دستم و آش را برای بچه ها بکشم و اولش بچه ها کلی خندیدند  ولی وقتی من خیلی جدی این کارو کردم بچه ها مثل وقتایی که درس میدم ساکت نشستند و منو نگاه کردند! آش دوغی که من یک قاشقش را نخوردم.

موقع برگشت تو میدان ,ماشینی دو در ,که نمی دونم چی بود و دو تا پسر توش بود جلوی پای دختری ایستاد و یکی از پسرا پیاده شد و صندلی را داد جلو  و اون دختر به شکل خنده داری رفت تو ماشین و همه عابر ها توجهشون به این صحنه بود

بازم بگم؟؟

شما می تونید این همه موضوع بی ربط را بهم ربط بدید؟!

مغزم درد می کنه



نظرات 16 + ارسال نظر
آیلار پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:06 ب.ظ http://www.aylar123.blogfa.com

شاید ربطش اینه که ما ایرانیا همیشه عجیب ترین کارا رو انجام میدیم!و همیشه شاهد یه اتفاق جالب و غیر متعارف هستیم

آره همیشه .....

پیامستان پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:32 ب.ظ http://payamestan.com

و مغز درد پیش درامدی است برای سردرد و شاید دردسر
پ ن :اگر پزشک بودم براتون روزی سه بار خنده از ته دل تجویز می کردم که بعد از هر غذا میل کنید

تا دلت بخواد می خندم ولی کو خنده واقعی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:08 ب.ظ

سر کوچه مردی تو سطل زباله دنبال چیزی می گشت



تو سرویس یکی از همکارام کنارم نشست و تا تونستیم غیبت شوهرامونو کردیم



تو مدرسه مدیر گفت برای بچه های بی بضاعت پول جمع می کنه تا برنج و روغن براشون بخره



من بعد از عید تمام سعیم را می کنم شاید بتونم برای این اقامت این بچه کاری بکنم



زنگ تفریح هر کدوم از معلمها مقنعه ها را در می آوردند و ما باید از موهای رنگ کردشون تعریف می کردیم



مجبور شدم درسو تعطیل کنم و ملاقه بگیرم دستم و آش را برای بچه ها بکشم



شما می تونید این همه موضوع بی ربط را بهم ربط بدید


اینه دیگه .......

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:09 ب.ظ

http://blog.sabayepedar.net/

روز شمار زندگی فرزندم صبا

...دوستانی عزیز که مایل به کمک در روند درمان وتامین هزینه های صبا میباشند میتوانند از حسابهای زیر استفاده نمایند

شیراز -بانک ملت شعبه جماران کد :۳۹۲۹۷ به شماره حساب:۱۴۰۵۳۸۶۸۱۵ بنام صبا فروزنده

شماره کارت عابر بانک ملت۶۱۰۴۳۳۷۱۹۱۲۸۱۵۵۷

اینم اضافه می کنیم به بقیه دردها

Íon پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:46 ب.ظ http://mezzanine.blogsky.com

همه این چیزها روزی کل را می بلعند
و دوباره محو می شوند
و دوباره محو می شوند

خراشی که روی روح ما می اندازند هیچ وقت محو نمی شه

قطره پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:48 ب.ظ http://www.adrop.blogfa.com

اگه مسکن این دردها رو پیدا کردم... قول قول میدم که به تو هم معرفی کنم!!

نیست دوست عزیز
فقط باید تحمل کرد

تو جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:36 ق.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

حالا چرا آش دوغ رو نخوردی...؟از کفت رفت که...

از ترس معده نخوردم و بازم تا شب از دست معدم زجر کشیدم

خورشید جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:53 ق.ظ http://khurshid.blogsky.com

درود بی پایان...
زیاد سخت نگیر... لذت زندگی به این تفاوت ها و بی ربطی هاشه...

سعی می کنم

فرخ جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:07 ب.ظ http://chakhan-2.blogsky.com

سلام اتفاقا همه به هم ربط دارند ... نشون میده که ما ملت عجیبی هستیم. جمع اضداد و شگفت انگیز
هیچ صاحب نظری نمیتونه ما رو پیش بینی کنه ... ما مدتهاست که اینطوریم و گمان نمیکنم که تا آینده های دور تغییر کنیم .

یاد وبلاگ قبلیم افتادم.جمع اضداد...
منم مطمئنم تغییر نمی کنیم

شازده کوچولو جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:34 ب.ظ http://lepetitprince.blogsky.com

کلا مغز شما و دهان هم شهری ها نخسته.
ایرانی هستیم دیگه! وقتی به دوستان میگم بیاین به جا حرف زدن ی کار درست بکنیم همه به عقلم شک میکنن! جالبه.

ما که به عقل شما شک نکردیم و قبول داریم باید کاری کرد

عارفه جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:19 ب.ظ http://arefe.persianblog.ir

ما تو دانشگاهمون چندتا پسر افغانی داریم...!

عجب! یعنی از افغانستان اومدند؟ یا مقیم ایران هستند؟

مریم گلی شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:03 ق.ظ http://marmarnaz.blogfa.com

آخی چه قدر و و و و و بود. مرسی که بهش کمک میکنی اقامت ایران رو بگیره دخترم. خدا بهت خیر بده.

امیدوارم بتونم کاری بکنم

عارفه شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:24 ب.ظ http://arefe.persianblog.ir

نمیدونم مقیم هستن یا نه!
اما خوب دانشگاه ما هم سراسری هست دیگه!
اگر کمکی از دست منم بر میاد حتما بگو...

می دونم.مرسی عارفه جان
حتما

مریم شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:24 ب.ظ http://www.barahoot.blogsky.com

سلام

با دو تا از مطالبی که نوشتید خیلی موافقم یکی غیبت شوهرامون

ولی جدا با کمک بی دانش آموزان بی بضاعت واقعا موافقم ولی ای کاش این کمکها فقط مختص ایام خاصی نباشه و همیشگی باشه

موفق باشید

درست می گی ولی همیشه همه کمک نمی کنند

[ بدون نام ] شنبه 21 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:52 ب.ظ

سلام

آنا آریان یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:38 ب.ظ http://www.arusakeposhteparde.blogfa.com

می خوردی. خوشمزه است. مخصوص ترک هاست.

نمی تونستم.از ترس معده درد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد