چیزهایی هست که هر چه هم که نخواهی شان
ببینی باز می آیند ، باز سنگین و بی رحم می آیند و خود را روی تو می افکنند و گرد
تو را می گیرند و توی چشم و جانت می روند و همه وجودت را پر می کنند و آن را می
ربایند که دیگر تو نمی مانی ، که دیگر تو نمانده ای که آن ها را بخواهی یا نخواهی .
آن ها تو را از خودت بیرون رانده اند و جایت را گرفته اند و خود تو شده اند . دیگر
تو نیستی که درد را حس کنی
تو خود درد شده ای...!
...خوش باش که از نسلی
هستی که حوادث بسیار می بیند و کارهای بسیار می کند و مثل سنگریزه های میان راه
نیست که عادی باشد بلکه تکه سنگ بزرگی است که نشانه خم راه است و تو غنیمت بزرگی
برده ای که از این نسل هستی اگر چه نسل آسوده ای نیست و کارش دشوار
است...!آذر، ماه آخر پاییز / ابراهیم گلستان
اینها که الان گفت منظورش نسل ما بود؟!!!!!!!!!
نسل شما و دیگران...
پر از نکته های ریز و درشت!
انتخاب خوبی بود منصوره جونم
مرسی آیلار جان
ببخشید منصوره جان اینا که نوشتی یعنی چه ؟!!!!!!!!!
قسمتی از کتابی بود!!
چیزهایی هست که هر چه هم که نخواهی شان ببینی باز می آیند ، باز سنگین و بی رحم می آیند



................
اینجوریاس دیگه.....
چیزهایی هست که نمی دانی.../
خیلی زیاد....
دیروز از همین مجموعه داستان، "به دزدی رفته ها" رو خوندم
چقدر قلم زیبایی داره این استاد
من منتظر این زنگ بودم: سه زنگ کوتاه و یک زنگ بلند.
مرسی از انتخاب قشنگ و متفکرانه اتون
جدی؟! مرسی از شما
چیزهاییم هست که تو میدانی اما به روی دانستنت نمیاری...
بیاری هم فایده نداره
تعابیر زیبایی داشت ابراهیم گلستان !!! چقدر مرا در خود فرو برد!! برای این متن میتوان چندین پست گذاشت .
آفرین بر این اتنخاب ممنون
خواهش می کنم.پس زحمت چندین پست با شما .
ما که خوش نیستیم چون از نسل سوخته ایم
با همون سوختگی باید خوش باشیم