جهان موازی

از تقویم کاغذی بدم میاد و به جز چک کردن روزهای تعطیل کار دیگه ای باهاش ندارم.

من تقویم خودم را دارم.تقویمی هوشمند که خودش آلارم می زنه و وقایع را یادم می اندازه.تو ذهنم گذاشتمش ولی به قلبم و حتی چشمهام هم اتصالاتی داره.رنگ و احساس روزها بعضی وقتا عوض می شه و همیشه تازگی خودش را داره.گذشته و حال و آینده نداره.همه در کنار هم نشستند و این منم که سفر می کنم از دیروز به امروز یا فردا.

دیروزی که هنوز در جریانه و هر وقت فرصت کنم پروازی می کنم و چند دقیقه ای یا چند ساعتی اونجا می مونم.

فردا را هم می بینم.فردای دیروز , فرای امروز و فردا, فردایی که دیروز و امروزش را هنوز ندیدم.

سه خط موازی که در بی نهایت من,به هم می رسند.


پ-ن:این پست را جدی نگیرید



۱۲ اردیبهشت

عارفان علم عاشق می شوند 

بهترین مردم معلم می شوند 

عشق با دانش متمم می شود 

هر که عاشق شد معلم می شود 

 

(یکی از بهترین اس ام اس هایی که امروز گرفتم)  

 

و گوشه ای از جشن ساده و صمیمانه امروز  

 

۸۶

برای اولین بار بدون همسفر همیشگی (همسر محترم) و همرام دوستام سفر کوتاهی رفتم که بر خلاف تصورم زیاد خوش نگذشت ولی تجربه جدیدو لازمی بود.  


شما مقابل دوربین مخفی هستید

هر چه جدی تر به زندگی فکر می کنم یقین پیدا می کنم که کسی داره با ما شوخی می کنه