106

مصرف مواد مخدر, پشت فرمان ماشین,تو ترافیک اول صبح اتوبان همت نوبره به خدا.

پسری که حدودا سی ساله به نظر می رسید و شاید کم سن تر بوده با موهای جو گندمی و قیافه خیلی داغون پشت فرمان پرایدی نشسته بود و یک میله سفید دستش بود و سر اون میله را با فندک روشن می کرد.اگه راننده تاکسی که سوار بودم نمی گفت که داره شیشه می کشه شاید فکر می کردم لابد نوعی پیپ تو دستشه ! عجیب هم گستاخ بود و وقتی دید ما با دهان باز داریم نگاهش می کنیم با افتخار به کارش ادامه می داد و ما را نگاه می کرد و شانس آوردم که دخترم همراهم نبود تا لازم باشه براش توضیح بدم که این داره چکار می کنه

حالا اگه به جای همین آقا ,خانمی بود که فقط حجابش اونم از نظر آقایون مشکل داشت باید هزار جور تاوان پس می داد.

بقیه حرفا را هم خودتان می دانید.....

105

در پست 103 منظورم این بود که به جای اینکه در مقابل هم بایستیم باید در کنار هم باشیم.

اصلا بحث تهرانی یا شهرستانی بودن نبود.تا الان دوستان زیادی از شهرهای دیگه داشتم و اکثرا دوست داشتنی و مهربون بودند.

منم تهرانی نیستم و هیچ وقت خودم را تهرانی نمی دونستم

برام مهم نیست پدر و مادر کجایی هستند.

من زاده زنده رودم و به اصفهانی بودم افتخار می کنم

در کوچه پس کوچه های اصفهان قد کشیدم و خوب و بد زیادی از بچه های اصفهانی یاد گرفتم

ولی تو مدرسه بیشتر با بچه های غیر اصفهانی صمیمی می شدم.چون به خاطر نداشتن لهجه مسخرم نمی کردند.تو کوچه هم همبازیام اصفهانی اصیل نبودند, آبادانی جنگ زده یا شهرضایی و خلاصه از شهرهای دیگه بودند.

از فامیل کسی اونجا زندگی نمی کرد جز یکی دوتا فامیل خیلی دور و خونه ما هتل بود و پدرم هم راهنمای گشت در اصفهان و من هم حتما در این گشت همراهیشون می کردم وآلبوم عکس های قدیمیشون را ببینید حتما در عکسهای اصفهانشون من هم هستم!

هر چقدر بقیه خسیس و حساب گر باشند کسی توجه نمی کنه ولی فقط کافیه من یک کلمه درباره پول بزنم و به اصفهانی بودن متهم بشم!

و این همیشه در خانواده و فامیل و دوستان بوده و من عادت کردم و حتی ازش برای خنده و شوخی استفاده می کنم.

تولدم در اصفهان نه به انتخاب خودم بود نه پدر مادرم و به اجبار شغل پدرم بود و در 14 سالگی هم دقیقا به همین دلیل مجبور شدم شهرم را ترک کنم ولی دوباره و با انتخاب خودم برای دانشگاه به اصفهان برگشتم و تجربیات و خاطرات جدید, ولی این بار دور از خانواده و همراه با زندگی خوابگاهی.

و بعد از دانشگاه دوباره دوری از اصفهان

اصفهان زادگاه و شهر من خواهد بود و قلبم به یادش می تپد.

وقتی به اصفهان سفر می کنم یاد و خاطره گذشته خیلی اذیتم می کنه خیلی زیاد.

در و دیوار شهر, آسمان و هوایش برایم آشناست ولی من در شهرم غریبم

روز پدر مبارک

پدر،آن تیشه که برخاک تو زد دست اجل
تیشه ای بود که شد باعث ویرانـی من
یوسفت نام نهادند و به گـرگت دادنـد
مرگ، گرگ توشد، ای یوسف کنعانی من
مه گردون ادب بودی و در خاک شدی
خاک، زندان توگشت، ای مه زندانی من

103

درست یادم نیست ولی فکر کنم پارسال تابستون بود, گرد و غبار هوای خیلی از شهرهای غربی و جنوبی را آلوده کرده بود.تو تاکسی بودم و رادیو روشن بود.آقایی از یکی از شهرهای جنوبی زنگ زد و خیلی عصبانی و با نفرت گفت خدا کنه این گرد و غبار به تهران هم برسه شاید مسئولین فکری براش بکنند.دعای اون آقا اجابت شد و گرد و غبار به اضافه آلودگی هوای همیشگی داره تهران رو خفه می کنه .سرطان داره بیداد می کنه و مسئولین هم هیچ کاری نمی کنند و مطمئنا نفرت اون آقا هم کم نشده.حالا ما برای خوردن گرد و غبار با بقیه شریک شدیم ولی بقیه حاضر نیستند در خوردن ...... با ما شریک باشند.کاش کسی به اون آقا یادآوری می کرد که عامو وقتی گونی سیب زمینی و 90 تومنت رو می گرفتی یادت نبود هوا آلودست؟وقتی بچه ها ما پرپر می شدن شما کجا بودی؟داشتی بندری می رقصیدی؟منکر مشکلات نیستم ولی مردم شهرهای بزرگ به خصوص تهران شدند سپر بلا و بقیه با وجود تمام مشکلات بازم جوری رفتار می کنند انگار تو این عالم نیستند.


شب ها

شب ها که دریا می کوفت سر را

بر سنگ ساحل چون سوگواران


شب ها که می خواند آن مرغ دلتنگ

تنها تر از ماه بر شاخ ساران


شب ها که می ریخت خون شقایق

از خنجر باد بر سبزه زاران


شب ها که می سوخت چون اخگر سرخ

در پای آتش دل های یاران


شب ها که بودیم در غربت دشت

بوی سحر را چشم انتظاران


شب ها که غمناک با آتش دل

ره می سپردیم در زیر باران


غمگین تر از ما هرگز نمی دید

چشم ستاره در روزگاران


ای صبح روشن چشم و دل من

روی خوشت را آیینه داران


باز آ که پر کرد چون خنده صبح

آفاق شب را بانگ سواران

فریدون مشیری 

 

 

پ-ن:این شعر با صدای سهیل نفیسی در آلبوم چنگ و سرود خیلی شنیدنی شده