۱۶

کاش سیستم گرمایش جهنم کذایی, خورشیدی یا گاز سوز باشه تا لااقل اونجا بتونیم نفس  بکشیم.

۱۵

اصطلاح تمرکز زدایی از تهران منو یاد جدا کردن براده های آهن از آهن ربا می اندازه.

۱۴

من به دنبال نگاهی هستم که مرا از پس دیوانگیم می فهمد

؟

۱۳

۱)بالاخره بعد از چند هفته چهارشنبه رفتم مدرسه که کاش نمی رفتم

۲)خیلی سختم بود برم و کلی فکرای عجیب اومده بود تو ذهنم مثلا کاش در خونه  قفل شده بود و کلید نداشتم!کاش تو اتوبان ....رانش زمین بشه راه بسته بشه.کاش..... بقیشو بگم میگید چه روح خبیثی دارم!

۳)دیرتررفتم و برای دیر رسیدن  تمام تلاشم را کردم.مثلا رفتن با اتوبوس به جای تاکسی

۴)صندلی جلوی BRT را خیلی دوست دارم و وقتی اونجا نشستم سرحال تر شدم

۵)اول رفتم اداره تا غیبت دو هفته قبل را توضیح بدم ولی خانمی که مسئول این کار بود خودش غائب بود!

۶)از صبح تخیلات بافتم که کاش من جای اون خانم مسئول غیبتا بودم ...

۷)4شنبه ها دو زنگ اول بیکارم وباید برم بشینم تو دفتر درو دیوار نگاه کنم و از این کار بدم میاد

۸)رفتم تو حیاط مدرسه رو نیمکت کنار بوته انجیر نشستم تا یک مطلب طولانی بنویسم , همون موقع بچه های سوم ریاضی اومدن تو حیاط  پیشم و منم دیگه ننوشتم!

۹) ناظم و مدیر مدرسه همش با خنده  دارند ما را اذیت می کنند واز ما سو استفاده می کنند و دیگه این کارشون حوصله منو سر برده   

۱۰)دیروزکاری کردم که مطمئنم هفته دیگه تو مدرسه دعوا می شه

۱۱)راستی این همه اختراع الکی می شه ولی یکی تخته پاک کن اتوماتیک نساخته!فکر کنم کار خودمه

۱۲)تا ساعت 5 عصر کلاس داشتم

۱۳)بازم حوصله سرویس را نداشتم.خودم با تاکسی برگشتم

۱۴)وقتی دستشویی داری نمیدونی ماشین تندتر بره و زودتر برسی خونه بهتره یا تو ترافیک بمونه و حرکت نکنه تا اوضاعت بدتر نشه

۱۵)سیب خوردن تو تاکسی خنده داره؟چقدردیروز دلم می خواست سیبی که تو کیفم بود  را بخورم ولی گفتم شاید آقای با شخصیتی که کنارم نشسته دلش بخواد

۱۶)به علت محرم شدن تاکسیا رفتند رو کانال رادیو پیام ودیروز دیگه داشتم دیوانه می شدم ازشنیدن اون همه آهنگای ....ولی صدای سهیل نفیسی خیلی حالمو خوب کرد.

می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب.........

 

الاعمال بالنیات

امروز بچه ها برای حل تمرین,  داوطلبی می اومدند پای تخته.

آخر ساعت گفتم اونایی که اومدند, دستاشونو بگیرند بالا تا مثبتشون را بگذارم.

یکی از بچه های تنبل کلاس هم لبخند زنان دستش را برد بالا.گفتم تو که نیومدی پای تخته!

گفت:خانم نیتش را داشتم!