۴۹

برق رفته و تکنولوژی مرده .یکی داره با کلید به در حیاط می کوبه.

کلون ساخته شد تا صدای کلید نگیره از این کوبیدنها.

برق اومد

شوخی

دخترک:مامان , زمانهای قدیم پول فقط سکه بوده ؟ پول کاغذی نبوده؟

مامان: مامان جون نمی دونم .اون موقع نبودم . از بابات بپرس!

یکی از بچه های دوم تجربی به اسم نرگس از وسطای ترم خیلی تغییر کرده بود .سر کلاس که حواسش به درس نبود و نمره هاش هم خیلی بد می شد.مادرش یکی دو بار اومد مدرسه.خانمی بود حدود 45 سال با لهجه گیلانی و به نظر خیلی مهربون می اومد.یک پسر بچه 4-5 ساله هم همراهش بود  و خیلی نگران دخترش بود و می گفت  که همیشه داره درس می خونه واز نمره های بد دخترش هم ناراحت بود هم تعجب کرده بود ووقتی همه معلمها از درس نرگس شکایت کردند قرار شده  پیش مشاور برند .بعد از اون درس نرگس یکمی بهتر شد ولی روزی که قرار بود میان ترم بگیرم با گریه اومد پیشم و گفت نمی تونه امتحان بده چون مامانش بیمارستان بوده و نتونسته درس بخونه .ازش پرسیدم بیماری مادرش چی بوده؟ فقط گفت مریضه و قرار شد جلسه بعد امتحان بده که جلسه بعد هم غایب بود و من ندیدمش تا روز امتحان پایان ترم که امتحان پایانی را هم خیلی خوب نداده بود و ده و نیم شد.امروز که رفته بودم مدرسه شنیدم که مادرش هفته پیش فوت کرده.خیلی شوکه شدم .ظاهرا مشکل کلیوی داشته وحتما خیلی حاد بوده که باعث مرگش شده وبه احتمال قوی مشکلات درسی نرگس هم به همین دلیل بوده ولی نه خودش و نه مادرش هیچ حرف از این بیماری نزده بودند.

از صبح که این خبر را شنیدم حالم خیلی بده.برای اون خانم ناراحت شدم ولی بیشتر نگران دخترش هستم .چون می دونم این مساله به خصوص در این سن خیلی روی آیندش تاثیربد می گذاره

فردا باید برم اون کلاس ومی دونم نرگس هم از دیروز مدرسه اومده وبا اینکه خیلی سخته ولی باید بتونم خودمو کنترل کنم که گریه نکنم

-------------------------------------------------------------------------------------------------------

دوشنبه:زنگ سختی را سر کلاس دوم تجربی گذروندم چون فهمیدم پدر یکی از بچه های همون کلاس هم سرطان داشته و همین مدت فوت کرده و نیم ساعت اول زنگ با گریه این دو نفر و دوستاشون وهمدردی و فاتحه خوندن گذشت.نرگس گفت که بیشتر فامیلشون از جمله مادر بزرگ مادریش لاهیجان زندگی می کنند و فعلا مادر بزرگش اینجا مونده و پدرش هم می خواد برای لاهیجان انتقالی بگیره.شاید زندگی کردن در شهرستان و در کنار فامیل مشکلاتش و غصه هاش را کمتر کنه

 

۴۵

به خودم احترام می گذارم وقتی دروغ ِ دروغگویی را فاش نمی کنم