۲۸

قلعه آکروپل قلعه ای میباشد که در شهر شوش  که در کنار ویرانه های کاخ داریوش بنا شده و برای اسکان  هیات باستان شناسی  فرانسوی در قرن نوزدهم میلادی توسط معمار های دزفولی ساخته شده است .من در هفده سالگی این قلعه را دیدم و به نظرم اومد که خیلی دیدنی تر و باستانی تر از بقایای کاخ داریوش هست و سالها بعد فهمیدم که متاسفانه برای ساخت این قلعه از آجرهای قدیمی کاخ داریوش و معبد چغازنبیل استفاده شده است.امروز در خبرها خوندم که این قلعه در حال ویرانی هست و مطمئنا با ویرانی این قله کاخ داریوش دوباره ساخته نمی شود و فقط یک اثر تاریخی دیگر از دست می رود.



امروز وبلاگ تکانی داشتم و وبلاگهایی را که نمی خوندم یا نمی خوندنم یا دیگه فعال نیستند یا رسم و آیین وبلاگ داری را ادا نمی کردند همچنین وبلاگهایی که خیلی با سلیقه من جورنیستند را از پیوندهام پاک کردم.جالب تر از همه وبلاگی بود که هنوز آدرس جمع اضدادی که دیگه وجود نداره را در پیوندهاش نگه داشته بود! به هر حال من در دنیای حقیقی هم خیلی تعارفی و اهل رودربایستی نیستم و در روابط با دوستان اصلا خودم را محدود نمی کنم و صد البته در فضای مجازی هم همینطور .پس شما دوست عزیز هم اگر فکر می کنید به این وبلاگ علاقه ای نداریدمی تونید به من اطلاع بدهید و پیوند من را پاک کنید.

 

۲۶

آخرین کلاسم دراین ترم , بعد از ظهر پنج شنبه تشکیل شد  که برای بچه ها کلاس فوق برنامه گذاشته بودم.خودم هیچ علاقه ای ندارم که عصرها هم بچه ها را در مدرسه نگه دارم ولی بعضی وقتا لازمه.خالی بودن مدرسه خیلی دلگیره ولی پنج شنبه چون هیچ کدوم از معاونین مدرسه نمونده بودند و بچه زنگ تفریح کاملا آزاد بودند تا تونستند شیطونی کردند و خندیدند.

منم فقط نگاشون کردم و خندیدم و البته اینکه یکی از بچه ها سعی می کرد مثل مدیر با لنگر راه بره یا یکی دیگه سعی می کرد تو دفتر دبیران مثل دبیر شیمی بشینه وسیب بخوره  یا اون یکی به دبیر پرورشی مدرسه می گفت خورزوخان را به حساب بی ادبی بچه ها یا تربیت بد خانوادگی نگذاشتم و می دونم همه این شیطنتها به خاطر سنشان هست .می دونم اگه اسم شلوار کردی سرایدار مدرسه را شلوار خانواده گذاشتند فقط برای خنده بوده نه توهین و می دونم خیلی از بچه ها عادت دارند جلوی همکلاسیهاشون کارهای با مزه بکنند یا حرفهای بامزه بزنند وبخندند و همه اینا براشون خاطره می شه.زیاد دیدم شاگردهای  شیطون یا حتی بی ادبی که بعد از پایان دوران دبیرستان و ورود به دانشگاه یا ازدواج به طور کل تغییر کردند و زیاد پیش اومده که شاگردهای قدیمی ام را دیدم و برام سخت بوده باور اینکه این دخترخانم  موقر وبا شخصیت که به من می گه دانشجو شده و داره مهندس می شه یا پرستار یا می گه ازدواج کرده و ماه دیگه عروسیشه و  ... همون شاگرد شیطون من بوده و این همه تغییر کرده.

قبول کنیم که ما هم نوجوان بودیم و یقینا همه کارهامون طبق معیارهایی که بزرگترها برای خودشان مشخص کردند نبوده ولی به مرور زمان یاد گرفتیم که سادگی و صمیمیت دوران نوجوانی را فراموش کنیم و مثل بزرگترا رفتار کنیم .پس سعی کنیم نوجوانها را بیشتر درک کنیم

۲۵

چقدر روح محتاج فرصتهایی است که در آن هیچکس نباشد ! تنها در این حالت است

که هیچ «بودن» ی بودن ترا در قالب هیچ «چگونگی» یی مقید نمی دارد 

و این آزادی بی مرز و شور انگیز است

دکتر علی شریعتی

دور از جون همگی ولی از قدیم گفتند  تا خر هست خر سواری هم هست


اینجا را بخونید