توهمات فانتزی

شاید روزی برسه که من همین جا تو خانه خودم نشسته باشم و شاگردام هم تو خانه خودشون  ,راس ساعت 8 صبح کامپیوتر را روشن می کنیم و با کمک ویدئو کنفرانس کلاس فیزیک اول را تشکیل می دهیم و بعد از رفع اشکال,سوالهای جلسه قبل را حل کنیم.و به همین ترتیب پایه های بعدی

تعداد دانش آموزها مهم نیست.دخترا مجبور نیستند حجاب رعایت کنند حتی کلی هم خوشگل کردند.

من مجبور نیستم در یک هفته درس را هشت بار برای کلاسهای مختلف توضیح بدم و قبل از آخرین کلاس قرص ضد تهوع بخورم

اداره مجبور نیست برای رفت و آمد من سرویس تهیه کنه.

هزینه های آب و برق و گاز و گچ و ماژیک و نیمکت و تخته و رنگ در و دیوار و... مدرسه کم می شه.

بچه ای که تو خانه نشسته و درس می خونه مطمئنا مورد انضباطی نخواهد داشت یا اینکه به مدرسه ارتباطی نداره.از نظر تربیتی هم که همه مدرسه رفتیم و می دونیم که....

ساخت و ساز مدرسه ها و استخدام معلم کم می شه

و احتمالا خیلی مزایای دیگه

و شاید کاهش این هزینه ها خیلی بیشتر از هزینه اولیه برای شروع این کار باشه

یعنی همچین روزی می رسه؟


بی ربط نوشت:به جز بلاگ اسکای جای دیگه نمی تونم کامنت بدم!چرا؟

116

سه نفری اسم فامیل بازی می کنیم 

رنگ از میم,

من نوشتم موشی

همسر محترم اعتراض می کنه که از خودت در نیار.موشی رنگ نیست

می گم اون مانتو بود داشتم که ..... اون موشی بود.

دوباره رنگ از دال ,

همسر محترم نوشته دلفینی

این دفعه من معترض می شم

می گه به رنگ ماشین فلانی می گن دلفینی

اشیا از خ,

نگار نوشته خر پلاستیکی,

اَه(من و همسر محترم با هم)

هر چیزی که پلاستیکی نمی شه ,

میره تو اتاقش و بدو بدو میاد بیرون. می گه اینم خر پلاستیکی

115

تازگی ها دخترم به ظاهر من ایراد می گیره و خیلی سعی می کنه ظاهرم رو مطابق با سلیقه خودش تغییر بده 

اینو نپوش سِنت را زیاد نشون می ده

این رنگش بهت نمیاد

این چیه دیگه خیلی قدیمی شده !

و ...........

بعضی وقتا به حرفش گوش میدم و خیلی وقتا هم نه

تو زمستون از یک مغازه صنایع دستی روسری خریده بودم که خیلی ساده بود ولی نازک و خنک و خیلی بدرد تابستون می خورد ولی از اونجا که من خیلی خوش حواسم و البته یکمی شلخته کلا فراموشش کرده بودم و دیروز در عملیات کمد تکونی پیداش کردم

با کلی ذوق و با همون قیافه کُزتی و بهم ریخته روسری را سرم کردم و ازش می پرسم قشنگه؟

قیافش را کج و کوله کرده و می گه,

منو بگو می خوام تو رو امروزی تر کنم و تو هی اون روزی تر می شی!

114

مامای جوان تو وبلاگش خواسته بود شاه بیتی که تو ذهن داریم را بنویسیم و من هم این شعر را نوشتم :

به هیچ یار دل مبند و هیچ دیار

که بر و بحر زیاد است و آدمی بسیار

این شعر را چند سال پیش روی میز کتابخانه ای دیدم و نمی دونم درست یادم مونده یا نه

ارزش ادبی یا اخلاقی نداره ولی درسی میده که متاسفانه این روزا خیلی خیلی بکار میاد

تمام این سالها با خودم تکرارش کردم ولی بعضی جاها که تعدادش زیاد هم نیست نتونسته کمکم کنه

گفتم اینجا هم بگم شاید کسی بهش احتیاج داشته باشه

درد

حرفهایی که باید بگی ولی اجازه گفتن نداری

چیزهایی که نباید بفهمی ولی می فهمی

کارهایی که باید بکنی ولی نمی تونی 

دانسته هایی که نباید بدونی و می دونی

همه اینها دردی شده برای ما