متاسفم برای

کبک هایی که  سر خود را در برف حماقت فرو برده اند


63

توهم بیماری مشترک همه دیک*تاتور*های دنیا



۶۲

مهمترین یادگاری که از دوران دانشجویی و خوابگاه تمام این سالها همراه خودم داشتم ناراحتی گوارشی بوده.غذاهای دانشگاه که تکلیفشون معلوم بود.به خصوص اون ماستی که بهمون می دادند و آخرش نفهمیدم که توش کافور بود یا نبود.وقتایی هم که می اومدم خونه, نزدیک رفتنم که می شد مامانم چند جور غذا می پخت و فریز می کرد و من با چه بدبختی اون ساک پر از غذا را  به اتاقی که طبقه پنجم خوابگاه بود می کشوندم و تا سفر بعدی غذا مونده می خوردم.بعضی وقتا هم از دست اون درسای مزخرف و استادهای خیلی خیلی محترم که اصلا و اصلا به ما سخت نمی گرفتند عصبی می شدم و چند روزی میلم به غذا نمی رفت .

شبهای امتحان هم که هیچ حوصله ای نمی موند غذا یا نیمرو بود یا نون پنیر چایی شیرین.خلاصه معده عزیز ما حساس شده و همیشه دنبال بهانه می گرده برای اینکه اذیت کنه. به خصوص وقتایی که عصبی می شم .داروهای پزشکان محترم هم کمک زیادی نمی کنه و در واقع تمام این سالها حرف همه این بوده که نباید عصبی بشی و از اونجا که با توجه به شغلم و دیگر شرایط  نمی تونم عصبی نشم مجبور بودم تحمل کنم.آخرین متخصص منو ترسوند و گفت با توجه به سابقه طولانی این بیماری باید حتما برم  آندوسکوپی که امروز رفتم و البته به این امید که بیهوشم می کنند و چیزی متوجه  نمی شم ولی دکتر  گفت بی هوشی نمی خواد و مثل این می مونه که لقمه نون بربری قورت می دی و چشمتون روز بد نبینه که این لقمه نون بربری چه کرد با من. با اینکه دو دقیقه هم طول نکشید ولی برای من که در این موارد به شدت جون عزیز و ترسو  هستم عین مرگ بود .از همه بدتر این بود که حرکت اون لوله را تو معده و جاهای دیگه حس می کردم و همین بیشتر حالمو بد می کرد.هنوزم دردش مونده و یادم می افته چندشم می شه .به هر حال معدم یکمی ایراد داشت که با مصرف دارو بر طرف می شه.

بعد از تموم شدن آندوسکوپی تازه یادم اومد گریه کنم و تو همون گریه به خودم قول دادم که خیلی مراقب خودم باشم .از اون قولهای لحظه ای که زود یادم میره.


پ-ن۱:بعضی دوستام کدبانو بودند و خودشون غذا می پختند و مثل من این همه سختی نمی کشیدند و بعضی دیگه خیلی وضعیتشون از من بدتر بود

پ-ن ۲:هم اتاقی های عزیزم سلام

پ-ن ۳:مریم جون می دونم داری تو دلت می گی یاد اون روزا بخیر و ایرن عزیز می دونم که مثل همیشه خواب اون روزا را دیدی.آذر هم که فکر کنم آدرس جدید را نداره و نمی خونه.

پ-ن۴:عجیبه امروز لنگر کشتی انجام وظیفه نکرده!




برای مینا

می تونی اسم دوستی را از لیست موبایلت  یا صفحه فیس بوکت حذف کنی,می تونی کامنتهاش یا  ایمیلش را پاک کنی  

می تونی....

ولی نمی تونی چهره اش , حرفاش, صداش , ....را فراموش کنی نمی تونی خاطره هاش را فراموش کنی

 نمی تونی ...

و من همچنان در انتظار دوستی هستم که رفت ...

سلامی دیگر

برگشتم .دلم برای همتون خیلی تنگ شده بود.

مغزم قفل شده بود و هنوز هم با لکنت می تونم بنویسم

ممنونم از محبت همه شما. با خوندن کامنتهاتون  انرژی می گرفتم.

دوستتون دارم


گرچه دلگیرتر از دیروزم

گرچه فردای غم انگیز مرا می خواند

لیک باور دارم

دلخوشی ها کم نیست

زندگی باید کرد

....